۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

بدون نیاز به عنوان!

تو به من خندیدی
و نمیدانستی من به چه دلهره سیب را از باغچه همسایه دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تورفتی...........
و هنوز سالهاست در گوش من آرام آرام
خش و خش گام تو تکرار کنان
می دهدآزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا باغچه کوچک خانه ما سیب نداشت حمید مصدق