پدر پیر:اون چیه؟
پسر جوان:گنجشک
پدر:اون چیه؟
پسر:اون یک گنجشکه
پدر:اون چیه؟
پسربا فریاد:اون یک گنجشکه چرا این همه سوال می کنی خستم کردی
پدر پا شد و رفت چند لحظه بعد با یک دفتر برگشت و به پسر داد
پسر شروع به خواندن کرد و پدر از او خواست که بلندتر بخواند و او خواند:
"امروز پسر کوچک من که چند روز پیش 3 سال اش شد از من در پارک 21 بار پرسید:اون چیه و من پاسخ دادم گنجشک
هر بار که او می پرسید او را در بغل می گرفتم و او را می بوسیدم و با خوشحالی پاسخش را می دادم احساس می کنم او را خیلی دوست دارم"
پسر از شرمندگی خود را در آغوش پدر رها کرد
الان که این را از روی یک پیام بازرگانی نوشتم اشکم جاری شد و دلم خواست بوسه بر دستان پدرم بزنم و بگویم خیلی دوستت دارم و من را به خاطر همه قدر نشناسی هایم ببخش.
سلام خسته نباشی خیلی مطلب جالبی بود خسته نباشی این ماه مبارک را بتو تبریک می گویم نماز وروزه هات قبول
پاسخحذفباشه راستی من عاشق گربه هستم این گربه خیلی قشنگه
به امید موفقیت.
cheghad in tavashih zibast man ke vaghti dc ham misham in safhe u ro baz mizaram ta haminjuri pakhsh beshe.az hosne salighatun mamnoon
پاسخحذف