سلام خوبین؟این مطلب رو می گذارم و در آینده در موردش توضیح می دهم:
******************************************************
سلام به شكوفه هاي سيب. سلام به چمن هاي سبز. سلام به چكاوكهاي خوش صدا . سلام به ابرهاي پاره پاره آسمون. سلام به آسمون . سلام به درياي آبي. سلام به گرماي تابستون . سلام به خورشيد مهربون. سلام به مهتاب . سلام به روياي نيمه شب تابستون. سلام به برگهاي سبز ديروز كه امروز زرد و قرمز و نارنجي شدن. سلام به امروز. اينا شنيده هاي منه توي اين هفت ماهي كه پا به دنياي شما گذاشتم. اين هفت ماهي كه اصلا اينايي رو كه بهشون سلام كردمو نديدم. راستش من نميدونم سبز چه فرقي با زرد داره. من هرگز وقت نداشتم به خورشيد نگاه كنم. من پيش مامانم بودم ، يه لحظه از مامانم جدا شدم. بهش گفته بودم بزرگ شدم. ميخوام برم گردش. كاش هرگز نرفته بودم. از در حياط صاحبمون كه بيرون رفتم همه جا مثل شب شد. يكي كه عين شما رو دوتا پا راه ميرفت و يه ميله آهني دستش بود و از اون صداهاي بد درميومد. منو گرفت. ميخواست ببينه درست ميتونه بزنه به هدف يا نه؟ من اول نفهميده بودم اينو اما خيلي ترسيده بودم. خيلي ، خيلي زياد. اون دوبار توي هر دو چشمم شليك كرد. خيلي درد داشت. شما حتي نميتونيد يه غبار رو تو چشماتون تحمل كنيد. اما اون موجود دوپا هر دو چشممو تركوند.منو گذاشت و رفت. من خيلي درد كشيدم. هيچ جا رو نميديدم. همهجا انگارشب بود. شب سرد تنهايي من. مامانمو صدا كردم اما صدامونشنيد. من خدا رو صدا كردم. خدا صدامو شنيد. يه آقاي مهربوني كه خودمو به مغازه ش نزديك كرده بودم.، منو برد پيش يه دكتر مهربون.اون و همسر مهربونش با دوستاشون اون ساچمه هارو از چشمام در آوردن وشب و روز ازم مراقبت كردن. تا امروز كه سومين فصل تاريكي من داره تموم ميشه و من چهارمين فصل سرد رو ميخوام تجربه كنم. همه ميگن ميخواد برف بياد اما من نميدونم برف چيه. راستي اسم من كوكوريه. كوكوري، كاش كورم نميكردن تا اسمم اين باشه.
من الان پيش دوستامم. اونا رو حس ميكنم. هرگز نديدمشون.يكيشون مثل خودم گربه ست. اونم سرراه گذاشتن واسه همينم اسمشو گذاشتن اليور. مثل اليور تويست. اونا همه شون خيلي با من مهربونن. اونا همه ميدونن من كم بينام. من كاري به كارهيچكس ندارم. اما خيلي مهربوني رو دوست دارم. من صاحباي الانمو خيلي دوست دارم. اونام منو خيلي دوست دارن اما اونا خيلي سرشون توي كلينيك شلوغه. من خيلي دلم ميخواد جايي باشم كه يه كم آرومتر باشه. آخه من يه كم با گربه اي ديگه فرق دارم. ميدونين كه. من بيشتر موقع ها خوابم.يه پسر خوب و دوست داشتنيم. كاش توي اين سرماي آبي يه دست سبز پيدا ميشد كه قلب سرخ منو در آغوش ميگرفت....
----------------------------------------------
آنچه خوانديد سر گذشت غمبار يك گربه نر 7ماهه بود با نژاد ميكس آمريكن. زيبا و دوست داشتني. سندي زنده براي سرافكندگي ما انسانها. او سراسر زندگيست. او ماههاست نزد دو نفر از بهترين دوستان من و جامعه سبز انديش دامپزشكان متعهد اين سرزمين، بعد ازاينكه به رايگان معالجه شد نگهداري ميشود. دكتر وحيدرضاخاني و همسرشان دكتر مرواريد پشدار.
اين دويار مهربان از سگها و گربه هاي زيادي به همين ترتيب نگهداري كرده و واگذار كرده اند. هم اكنون نيز به رغم كمبود فضا از چند سگ و گربه بي پناه نگهداري ميكنند. اينان از مفاخر جامعه بزرگ دوستداران حيوانات اند.
كوكوري عزيز ما يك گربه بي آزار است. او نور و تا حدي اشيا نزديك را تشخيص ميدهد. نام خود را ميداند و نگهداري از آن در كنار ديگر حيوانات مشكلي نخواهد بود. او به خانواده اي صميمي نياز دارد كه باقي عمر شايد كوتاهش را در آرامش و سكوت بگذراند . شايد كه ما دوپايان را ببخشد.
او شما را به ياري ميخواند. آيا چشمهاي زيبايش را در نمي يابيد؟
******************************************************
سلام به شكوفه هاي سيب. سلام به چمن هاي سبز. سلام به چكاوكهاي خوش صدا . سلام به ابرهاي پاره پاره آسمون. سلام به آسمون . سلام به درياي آبي. سلام به گرماي تابستون . سلام به خورشيد مهربون. سلام به مهتاب . سلام به روياي نيمه شب تابستون. سلام به برگهاي سبز ديروز كه امروز زرد و قرمز و نارنجي شدن. سلام به امروز. اينا شنيده هاي منه توي اين هفت ماهي كه پا به دنياي شما گذاشتم. اين هفت ماهي كه اصلا اينايي رو كه بهشون سلام كردمو نديدم. راستش من نميدونم سبز چه فرقي با زرد داره. من هرگز وقت نداشتم به خورشيد نگاه كنم. من پيش مامانم بودم ، يه لحظه از مامانم جدا شدم. بهش گفته بودم بزرگ شدم. ميخوام برم گردش. كاش هرگز نرفته بودم. از در حياط صاحبمون كه بيرون رفتم همه جا مثل شب شد. يكي كه عين شما رو دوتا پا راه ميرفت و يه ميله آهني دستش بود و از اون صداهاي بد درميومد. منو گرفت. ميخواست ببينه درست ميتونه بزنه به هدف يا نه؟ من اول نفهميده بودم اينو اما خيلي ترسيده بودم. خيلي ، خيلي زياد. اون دوبار توي هر دو چشمم شليك كرد. خيلي درد داشت. شما حتي نميتونيد يه غبار رو تو چشماتون تحمل كنيد. اما اون موجود دوپا هر دو چشممو تركوند.منو گذاشت و رفت. من خيلي درد كشيدم. هيچ جا رو نميديدم. همهجا انگارشب بود. شب سرد تنهايي من. مامانمو صدا كردم اما صدامونشنيد. من خدا رو صدا كردم. خدا صدامو شنيد. يه آقاي مهربوني كه خودمو به مغازه ش نزديك كرده بودم.، منو برد پيش يه دكتر مهربون.اون و همسر مهربونش با دوستاشون اون ساچمه هارو از چشمام در آوردن وشب و روز ازم مراقبت كردن. تا امروز كه سومين فصل تاريكي من داره تموم ميشه و من چهارمين فصل سرد رو ميخوام تجربه كنم. همه ميگن ميخواد برف بياد اما من نميدونم برف چيه. راستي اسم من كوكوريه. كوكوري، كاش كورم نميكردن تا اسمم اين باشه.
من الان پيش دوستامم. اونا رو حس ميكنم. هرگز نديدمشون.يكيشون مثل خودم گربه ست. اونم سرراه گذاشتن واسه همينم اسمشو گذاشتن اليور. مثل اليور تويست. اونا همه شون خيلي با من مهربونن. اونا همه ميدونن من كم بينام. من كاري به كارهيچكس ندارم. اما خيلي مهربوني رو دوست دارم. من صاحباي الانمو خيلي دوست دارم. اونام منو خيلي دوست دارن اما اونا خيلي سرشون توي كلينيك شلوغه. من خيلي دلم ميخواد جايي باشم كه يه كم آرومتر باشه. آخه من يه كم با گربه اي ديگه فرق دارم. ميدونين كه. من بيشتر موقع ها خوابم.يه پسر خوب و دوست داشتنيم. كاش توي اين سرماي آبي يه دست سبز پيدا ميشد كه قلب سرخ منو در آغوش ميگرفت....
----------------------------------------------
آنچه خوانديد سر گذشت غمبار يك گربه نر 7ماهه بود با نژاد ميكس آمريكن. زيبا و دوست داشتني. سندي زنده براي سرافكندگي ما انسانها. او سراسر زندگيست. او ماههاست نزد دو نفر از بهترين دوستان من و جامعه سبز انديش دامپزشكان متعهد اين سرزمين، بعد ازاينكه به رايگان معالجه شد نگهداري ميشود. دكتر وحيدرضاخاني و همسرشان دكتر مرواريد پشدار.
اين دويار مهربان از سگها و گربه هاي زيادي به همين ترتيب نگهداري كرده و واگذار كرده اند. هم اكنون نيز به رغم كمبود فضا از چند سگ و گربه بي پناه نگهداري ميكنند. اينان از مفاخر جامعه بزرگ دوستداران حيوانات اند.
كوكوري عزيز ما يك گربه بي آزار است. او نور و تا حدي اشيا نزديك را تشخيص ميدهد. نام خود را ميداند و نگهداري از آن در كنار ديگر حيوانات مشكلي نخواهد بود. او به خانواده اي صميمي نياز دارد كه باقي عمر شايد كوتاهش را در آرامش و سكوت بگذراند . شايد كه ما دوپايان را ببخشد.
او شما را به ياري ميخواند. آيا چشمهاي زيبايش را در نمي يابيد؟