داستانکی را که من برای خدا نوشته ام بی ربط با داستانک یکی از دوستان نیست به عنوان پیش داستانک این را تقدیم می کنم:
*************************************************
مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه می رفت.مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:« این مشعل و سطل آب را کجا می بری؟»...
فرشتـه جواب داد:« می خواهم با این مشعـل بهشت را آتش بـزنم و با این سطل آب، آتش های جهنم را خاموش کنم. آن وقت ببینم چه کسی واقعاً خدا را دوست دارد!»
فرشتـه جواب داد:« می خواهم با این مشعـل بهشت را آتش بـزنم و با این سطل آب، آتش های جهنم را خاموش کنم. آن وقت ببینم چه کسی واقعاً خدا را دوست دارد!»
***منتظر داستانک هایی برای خدا باشید***
این اپ هم فوق العاده بود.
پاسخحذفراستی کدوم یک از ما آدم ها خدا را از ته قلب دوست داریم؟؟؟